۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

وقتی بلاگفا پا نمی دهد

ساعت 5 صبح بیدار خوابی به سرم زده و آمده ام نت تا بلکم یک صفحه نوشته ای یاحد اقل خطی از خودم به یادگار بنویسم اینجا تا مایه عبرت دیگران شود اما بلاگفا پا نداد

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

تز روز

امروز بر اثر برخورد با بعضی افراد به یک نتیجه رسیدم که بصورت یک تز قابل تامل و بررسی بیشتر هست:
زدن لاف کلافگی خیلی راحت تر از تحمل بعضی حرفها و ادوار ها ست
پی نوشت: یک سر درد مصلحتی هم بصورت چاشنی اضافه شود

حافظه درد

بعضی خاطره ها خاطره نیستند بلکه خوره هستند ،یک چیزی مثل سوهان روح ، ارّه ی مُخ و ابزار و امراضی از این دست

وجدانی رو که درد می کنه، بکّن بنداز دور

۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

بعضی دردها
تُف سر بالاست

بازی ها یمان
همه شده:
دل بیار
کباب ببر

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

شهد

مبهوت هندسه ی این جهان شش گوشه ی شیرینم .
عاشقانه های زنبور در کندو

۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

در سکوت و کلافگی ات
و سماع پلکهایت
این دم غروب
گرسنه ام
یک تکه از لبانت را می شود خورد
به جای یک عصرانه مفصل

شهرداری دلم
حیران است
از طرح فضای سبز چشمانت
چه خوب که مادرت
تمر هندی خواست
و نیافت

پی نوشت:خواستم طنز گونه باشی، شاعرانه شدی.
امــــــــــ ــــــــــان از این همه احساس.

در من بپیچ
در من بچرخ
چون پاره های شکر که در چای
شرمنده شد
قند
در دهانت

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

آسوده و آزاد

تمام عمر
نگران افتادن آن جـــ ـام
از لبه ی این میـــــ ـز
بودم.
دیگر خیالم از هر دو سو راحت است
آن جـــــ ـام
از لبه ی این میـــ ـز
افتاد
و شکست...

پی نوشت : خرابی چون که از حد بگذرد آبادمی گردد

سکوت

گفتی از عشق بگویم
چه بگویم؟
چرا که عشق ات
حرف ندارد.

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

کابوس

دیروز
چشم که باز کردم
گفتی: نسیم مُرد
امروز
با چشمانی کاملن باز می خوابم
ندیدن هیـــ ــــچ رؤیایی
شایسته ی من است
باشد که فردا
روحی حلول کند...

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

بوسه

سلام بر تو ای خرداد ماه