۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

آسوده و آزاد

تمام عمر
نگران افتادن آن جـــ ـام
از لبه ی این میـــــ ـز
بودم.
دیگر خیالم از هر دو سو راحت است
آن جـــــ ـام
از لبه ی این میـــ ـز
افتاد
و شکست...

پی نوشت : خرابی چون که از حد بگذرد آبادمی گردد

سکوت

گفتی از عشق بگویم
چه بگویم؟
چرا که عشق ات
حرف ندارد.

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

کابوس

دیروز
چشم که باز کردم
گفتی: نسیم مُرد
امروز
با چشمانی کاملن باز می خوابم
ندیدن هیـــ ــــچ رؤیایی
شایسته ی من است
باشد که فردا
روحی حلول کند...

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

بوسه

سلام بر تو ای خرداد ماه