سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم / دگری نمی شناسم تو ببر که آشنایی
در سکوت و کلافگی اتو سماع پلکهایتاین دم غروبگرسنه امیک تکه از لبانت را می شود خوردبه جای یک عصرانه مفصل
ارسال یک نظر
0 نظرات شما:
ارسال یک نظر